جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن انصاری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن انصاری
(اَ بُلْ حَ سَ نِ اَ)
علی بن موسی. ادیب وشاعری از مردم جیان اندلس. او در فاس اقامت گزید و دعوی کیمیا داشت. او راست منظومه ای شذورالذهب در صنعت کیمیا. وفات وی بفاس به سال 593 هجری قمری بوده است
علی بن ابراهیم اندلسی. از مردم بلنسیه، از نسل سعدالخیر. ادیب و شاعر. او راست: کتاب الحلل فی شرح الجمل. جذوه البیان و فریده العقیان. وفات وی به سال 571 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَمْ)
ابوالحسن. حکیم و ریاضی دان بود. رجوع به ابوالحسن انباری شود، فرط مال و کثرت مثال. (شعوری ج 1 ورق 132 ب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ نِ اَمْ)
حکیم و ریاضی ماهر، استاد عمر خیامی در هندسه و هیئت. شهرزوری گوید روزی هنگام درس فقیهی به بیغاره از او سؤال کرد این چیست که تدریس کنی ؟ گفت تفسیر آیتی از قرآن خدای. فقیه پرسید آن کدام آیت است ؟ گفت آیۀ افلم یروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها
لغت نامه دهخدا
(اَ ری ی)
ابوالحسن محمد بن احمد بن طالب الأخباری. وی ساکن شام بود و در طرابلس از ابوالقاسم عبدالله بن محمد البغوی و ابوبکر عبدالله بن ابی داود حرمی بن ابی العلاء و ابوبکر محمد بن الحسن بن درید و ابراهیم بن محمد بن عرفه و ابوعلی الحسین بن القاسم الکوکبی و محمد بن القاسم بن الانباری حدیث شنیده و عبدالله بن القاسم الاطرابلسی از او روایت کند. وی پس از سال 370 هجری قمری درگذشته است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابوالحسن علی بن حسین. (577- 657 هجری قمری / 1181- 1258 میلادی) فقیه اصولی یمانی. در تعز به کسب دانش پرداخت و نخستین کسی است که اذان گفتن هنگام به خاک سپردن مرده را مقرر داشت و آنگاه گروه کثیری بدان فتوی دادند. او راست تألیفاتی در اصول و دیگر علوم دینی از قبیل ’الرد علی الزیدیه’. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 668)
لغت نامه دهخدا
کنیت حازم بن محمد بن حسن انصاری قرطاجنی، یکی از ادبای عرب. مولد او به سال 608 هجری قمری و وفات در 684 بوده است
لغت نامه دهخدا